خبرگزاری مهر - گروه هنر: «شجاع» در وهله اول انیمیشنی است که حکایت از شجاعت سازندگانش در فاصله گرفتن از کلیشههای مرسوم برای تصویر کردن شاهزاده خانمهای فانتزی دارد، با این حال خود آنها در کلیشههای جبر و اختیار افتادند.
کمپانی موفق پیکسار همیشه با این نقد روبه رو بود که صرفا برای پسرها انیمیشن می سازد و در موضوع هایی که انتخاب می کند توجه چندانی به جنس مونث ندارد ولی انگار پیکساریها به دنبال ذات شیطنت آمیز درون خود بودند و خود ژانر انیمیشن را به خودی خود عامل جذب مخاطبان دختر به حساب می آوردند.
شجاعت پیکسار در تغییر مسیر
پیکسار در سال ۱۹۸۶ توسط استیو جابز و ادوین کتمول تاسیس شد و جابز با خریدن بخش گرافیک رایانهای لوکاس فیلم، آن هم به قیمت یک سوم تعیین شده با پرداخت مبلغ 10 میلیون دلار در مسیر موفقیتی که خیلی سریع طی کرد، یک دهه بعد با والت دیسنی شریک شد و آثار تحسین شدهای مانند «داستان اسباببازی»، «زندگی یک حشره»، «شرکت هیولاها»، «در جستجوی نمو» و «شگفتانگیزها» و «ماشین ها» را ساخت.
در واقع به نظر می رسید زمان این فرا رسیده بود که پیکسار نیز یک شخصیت زن را به عنوان قهرمان اصلی داستان انتخاب کند و اینجا بود که مدیران مشهور پیکسار که هیچکدامشان زن نیستند، تصمیم گرفتند قهرمان زنی خلق کنند که هر چند شاهزاده هست، اما با شاهزاده هایی که دیسنی تاکنون خلق کرده تفاوت زیادی داشته باشد.
این شاهزاده خانم باید در زمانی زندگی میکرد که خیلی از قصههای بیزمان دیسنی فاصله داشته باشد و به همین دلیل زمان خلق داستان به قرن دهم رفت و یک ویژگی دیگر هم به دست آورد: دارای مکان شد. برای اولین بار اسکاتلند به عنوان یک سرزمین واقعی مکان خلق یک انیمیشن پیکساری قرار گرفت.
به این ترتیب سیزدهمین ساخته استودیوی مشهور پیکسار به عنوان اولین اثر این کمپانی است که خط اصلی داستان آن حول و حوش جنس مونث میگردد و قهرمانان آن دو زن از دو نسل متفاوت هستند که رابطه آنها داستان فیلم را رقم می زند.
فیلمی برای فروش
در عین حال باید به اهمیت مقوله فروش نیز توجه کرد. شاید سازندگان این انیمیشن می خواستند با دادن ویژگی های متفاوت به این دختر، خیالشان را از فروش آن برای بخش مخاطبان مرد نیز راحت کنند و مطمئن باشند که جنس مذکر با دیدن یک فیلم دخترانه، روی برنمی گرداند. این همان کاری است که دیسنی نیز مدتی است به آن تمایل نشان داده و حتی چندی پیش عنوان انیمیشن «راپونزل» را به «گیر افتاده» تغییر داد تا مورد توجه اقشار مختلف قرار بگیرد.
قصه از کجا شروع شد
در قرن دهم میلادی در کشور اسکاتلند پادشاهی به نام فرگوس و همسرش ملکه الینور در حال اداره امور هستند. آنها دختری به نام مریدا دارند. این دختر جوان باید اداره کشور را در آینده به دست بگیرد و به همین دلیل باید خیلی چیزها یاد بگیرد. او از پدرش رسم و رسوم سوارکاری و تیراندازی و شکار را یاد گرفته و این ها جزو تربیت اولیه او محسوب میشوند.
اما مریدا برخلاف آموزه های مادرش، رفتارهای سلطنتی و رسمی را چندان جدی نمی گیرد. این در حالی است که پدرش شاه فرگوس مدتی است به دلیل درگیریاش با یک خرس یکی از پاهایش را از دست داده و همچنان مشغول درمان زخمهایش است.
فیلم با برش هایی گذرا دوران رشد مریدا را به نمایش می گذارد و کشمکش اصلی داستان در شب نامزدی او آغاز می شود. اما مشکل اصلی زمانی چهره می کند که مریدا می فهمد باید با مردی که خانواده انتخاب کرده ازدواج کند. الینور با ترفندهای خاص خود موفق می شود او را با این خبر که طایفه آنها به ازدواج های سنتی و از پیش تعیین شده اعتقاد دارد، غافلگیر کند.
مریدا که با عصبانیت از قصر خارج می شود، در راه با حباب های آبی رنگی مواجه می شود که نشانه هایی است تا او را به سمت کلبه یک جادوگر هدایت کنند.
مریدا از جادوگر میخواهد با طلسمی مادرش را آرام کند، اما طلسم جادوگر ملکه را به خرسی سیاه تبدیل میکند، موجودی که مردم منطقه از آن وحشت دارند و همیشه در پی کشتنش هستند. مریدا باید مشکلی را که ایجاد کرده حل کند.
چرا اسکاتلند؟
اسم انیمیشن یعنی «شجاع» ((Brave یادآور فیلم مل گیبسون با عنوان «شجاعدل» (Braveheart) هم هست؛ فیلمی حماسی از اسکاتلند و مردم سخت کوش و آزادیخواه آن. به همین دلیل خالقان این انیمیشن همه سرنخ ها را ارایه کرده اند تا بگویند نمیخواهند یک شاهزاده خانوم نازنازی دیسنیوار خلق کنند که نگران لباسش است و ظرافت و لطافت ویژگی هایش. مریدا نه میخواهد جذاب باشد و نه در فکر قدرت و سلطنت است.
به همین دلیل «شجاع» انیمیشن رایج دخترانه نیست، از لباس های صورتی خبری نیست و کفش پاشنه بلند و آواز عاشقانه در آن جایی ندارد. اما چالش مادر و دختر، چالش بزرگ شدن، چالش اثبات خود و اصلاح اشتباه در آن به خوبی پرورش یافته و تا پایان فیلم هم به خوبی قدرت قصه گویی حفظ شده است.
مریدا که مادرش تبدیل به خرس شده، تنها 2 روز فرصت دارد تا این طلسم را خنثی کند وگرنه مادرش برای همیشه تبدیل به خرس خواهد شد! او باید مراقب مادرش باشد چون مردم این حیوان را دشمن می دانند و سعی می کنند تا او را نابود کنند و مریدا ناخواسته مادرش را به یکی از رو به انقراض ترین موجودات منطقه تبدیل کرده است.
او هربار باید با اتکا به توانایی هایش، مادرش را نجات دهد. برای این که توازن برقرار شود، در بخشی از داستان هم مادر مریدا مانع از آسیب رسیدن به دخترش می شود تا ضمن تماشای لذت رابطه عاشقانه مادر و دختر، نشان دهد که تجربه و توانایی دو روی یک سکه هستند و در کنار هم معنا پیدا می کنند.
صداپیشگان «شجاع»
صداپیشگان انیمیشن «شجاع» به خوبی از پس انجام این کار برآمدهاند. صدای کلی مک دونالد در نقش مریدای جسور کاملا پذیرفتنی است و اِما تامپسون در نقش ملکه الینور به خوبی حس مادری نگران و در عین حال مقتدر را ایجاد کرده است.
بیلی کانلی پیشکسوت در نقش فرگوس مثل دیگر نقش هایش درخشان است. جولی والترز هم در نقش جادوگر ظاهر شده است.
گروه سازنده
کارگردانی این انیمیشن بر عهده مارک اندروز بود که این کار را در کنار برندا چاپمن که برای اولین بار به عنوان کارگردان زن وارد گروه پیکسار شد و البته فیلمنامه را نیز نوشت، انجام داده است.
برندا چاپمن نویسنده آمریکایی و شخصیتپرداز انیمیشن و نخستین کارگردان زنی است که در حوزه انیمیشن در سال ۱۹۹۸ «عزیز مصر» را با همراهی دو کارگردان دیگر ساخت. او در انیمیشن های «پری دریایی کوچک» و «دیو و دلبر» نیز همکاری کرده بود.
این در حالی است که در شرکت پیسکار و کمپانی والتدیسنی برای دعوت چاپمن به همکاری شک و تردیدهای زیادی وجود داشت. اما موفقیت فیلم راه را برای حضور زنان فیلمساز برای همکاری به عنوان کارگردان با دیگر کمپانیهای انیمیشن سازی هموار کرد. چاپمن میگوید برای ساخت شخصیت مریدا از دختر خودش الهام گرفته است.
برای ساخت این فیلم از زمان اولین سفر تحقیقاتی تیم فیلم سازی به اسکاتلند تا زمان اکران آن، 6 سال زمان صرف شده است.
موفقیت جهانی
این انیمیشن 93 دقیقه ای با سرمایه گذاری 185 میلیون دلاری ساخته شد و فروش گيشه 554 ميليون و 606 هزار دلاري را تجربه كرد.
اين انيميشن در تاريخ 22 ژوئن 2012 اکران شد و در سال 2013 جايزه بهترين انيميشن را از گلدن گلوب دریافت کرد. این فیلم در هشتاد و پنجمین دوره جوایز اسکار و در سال 2013 جایزه اسکار بهترین فیلم بلند انیمیشن را برد.
«شجاع» موفق شد تا فیلم «فرانکنوینی» ساخته تیم برتن، «پارانورمن» ساخته سام فل و کریس باتلر، «دزدان دریایی! گروه ناجورها» ساخته پیتر لورد و «رِک-ایت رالف» ساخته ریچ مور را که به عنوان دیگر نامزدهای جایزه اسکار بهترین فیلم بلند انیمیشن سال مطرح بودند، پشت سر بگذارد.
انیمیشنی متکی بر تکنولوژی
جزییات تکنیکی انیمیشن «شجاع» غیرقابل کتمان است. زیباییهای تصویری، توانایی پرداختن به جزییات تصویری و چالشهایی که داستان پیش پای انیماتورها قرار می دهد، از نظر دوست و دشمن این انیمیشن غیرقابل کتمان است.
سازندگان این انیمشن برای این که از خلق چهرهای فانتزی دور شوند کمترین جزییات را برای چهره مریدا در نظر گرفتهاند و در عوض همه قدرتشان را بر ساخت موهای او متمرکز کرده اند؛ موهایی وحشی و سرکش که مهمترین ویژگی ظاهری مریداست. موی سرخی که یادآور ویژگی های اسکاتلندی های جسور و بی مهاباست.
بزرگترین چالش سازندگان این انیمیشن در ساختن موی مریدا خود را نشان می دهد. برای ساخت موی مریدا گروه ساخت انیمیشن نزدیک به سه سال کار کردند تا به نتیجه مورد نظر برسند. چون این موها برخلاف موهای دیگر انیمیشن ها نه تنها مرتب نبودند، بلکه باید حالتی غیرقابل پیشبینی و طبیعی از نظر حرکت می داشتند.
به همین دلیل گروه پیکسار سیستم ساخت موی خود را دوباره سازی کرد تا بتواند همه موجهای مو را با استفاده از قوانین فیزیک بسازد و کیفیت موی مجعد را دربیاورد.
انتخاب این مو، انتخاب خانم چاپمن بود که قهرمانی می خواست که از نظر ظاهری نیز شباهتی به دیگر قهرمانهای زن کارتونی نداشته باشد.
در این تکنولوژی نه تنها هر رشته موی مجعد باید در ارتباط با رشته مو در نظر گرفته می شد و فعل و انفعال آنها مورد توجه قرار می گرفت که باید با لباس شخصیت و حرکتهای بدن او نیز متناسب میبود و در برابر عواملی چون کلاه، باد، آب و باران، حرکت صورت و سر کاراکتر نیز هماهنگ و طبیعی عمل می کرد.
در کنار موی مریدا، موی آنگوس اسب وفادار او در بخش یال ها، موهای پایین پاهایش و موهای دمش و موهای بدن خرس نیز با برنامه ریزی های متفاوت کامپیوتری شکل گرفتند.
به جز درآوردن حالت و حرکت مو، نورپردازی این فیلم نیز به صورت ویژه ای انجام شد تا بتواند عمق جنگل، تیره گیهای و روشنی ها و عمق تصویر را نشان دهد. به این منظور دانیله فاینبرگ مدیر نورپردازی 3 سال و نیم در این پروژه کار کرد تا به نتیجه دلخواه برسد.
لباس مریدا هم نیاز به شبیه سازی زیادی داشت. نه تنها در صحنه های معمولی بلکه در صحنه های پیچیده درون آب هم نیاز به شبیه سازی بود و به این منظور از یک الگوی دیجیتال که به این منظور ساخته شد، استفاده شد. این پیچیدگی در تک تک عناصر فیلم و حتی جزییات صخره های رشته کوه هایلند هم دیده می شود.
یک موسیقی خاص و متفاوت
موسیقی این فیلم که توسط پاتریک دویل آهنگساز اسکاتلندی ساخته شده، خصلتی کاملا متفاوت به آن بخشیده است. هرگاه مریدا احتیاج دارد کمی تنها باشد، تصنیف های محلی اسکاتلندی با صدای جولی فولیس به گوش می رسد و در بیشتر صحنه ها موسیقی پاتریک دویل با آوای شورانگیز نیانبان اسکاتلندی و سازهای زهی روی تصاویر شنیده می شود.
انرژی نهفته در این نوع موسیقی، روحیه بی قرار و تقریباً پرتلاطم فیلم را تقویت می کند. این روحیه در حرکات از بالا به پایین و تعقیب و گریزهایی که به وسیله دوربین های سه بعدی مجازی ضبط شده اند و جزئیات و ظرایف محیط را به نحو احسن به تصویر می کشند نیز قابل مشاهده است.
موسیقی این فیلم تاثیر زیادی در ارزش بخشی به موضوع داستانی دارد؛ وقتی مریدا می خواهد توانایی های خود را نشان دهد و از درون احساس قدرت و شادابی دارد، موسیقی غرورآفرین و تاثیرگذاری بر فیلم تسلط پیدا می کند تا تاثیر توانای یهای او را دو چندان نشان دهد.
فلسفه فیلم
«شجاع» داستان شکست دادن سرنوشت و رسیدن به زندگی مورد علاقه است و قهرمان آن هم دختر جوانی است که فکر میکند حق انتخاب از او گرفته شده و با مخالفت و مبارزه با آنچه از او انتظار میرود میتواند رویایش را به دست بیاورد. این داستان آشنا کلیشهای است که در این انیمیشن نیز تکرار شده است.
برخلاف برخی از نقدها این انیمیشن در پی القای مفاهیم فمینیستی نیست؛ مریدا در برابر ازدواجی از پیش تعیین شده آن را بی عدالتی می خواند. او میخواهد هنوز دنیا را بشناسد، برای پذیرش مسئولیت سلطنت خیلی جوان است و به همین دلیل پاسخ مادرش را با جملاتی مانند «نمی خواهم زندگی ام به پایان برسد، می خواهم آزاد باشم» می دهد.
مریدا اما تاکنون با همین مهارت ها بزرگ شده از پدرش سوارکاری و تیراندازی و شکار را یاد گرفته و به دلیل داشتن همین مهارت ها می تواند در برابر اشتباهی که انجام می دهد و اختیارش را به یک جادوگر می دهد، مقاومت کند تا مادرش را دوباره به زندگی واقعی اش بازگرداند. او به خاطر این که تلاش می کند تا اشتباهش را جبران کند «شجاع» است.
جبر و اختیار مانند بسیاری از روایت های داستانی در این انیمیشن هم کارکرد خودش را دارد. مادر مریدا قایل به جبر است: او به عنوان یک شاهدخت باید وظایفش را بپذیرد، با شاهزاده ای که تعیین شده ازدواج کند و سلطنت را ادامه دهد.
مریدا اما آمادگی پا گذاشتن به این مرحله را ندارد به ویژه این که علاقه ای نسبت به خواستگار تعیین شده ندارد. او هنوز روح خودش را که سرکشی می کند، درست نشناخته چه برسد به این که بخواهد مسئولیت سلطنت را برعهده بگیرد و مادر فرزندانی باشد که باید رسم و رسوم را راعایت کنند؛ پس او می خواهد اختیار سرنوشتش را حداقل در این مرحله به دست داشته باشد.
مانند بسیاری از داستانهای دیگر، بار دیگر سنت و مدرنیته در برابر هم می ایستند. اما در این داستان مریدا شیفته پسری فقیر و بدبخت نیست، او صرفا خودش را آماده ازدواج نمی بیند و تلاشش این است تا بتواند کاری کند که مادرش این درک را به دست بیاورد. بنابراین گره اصلی داستان نه بر مبنای رابطه مریدا با پدرش، که در عدم تفاهم او و مادرش شکل میگیرد.
اشتباه مریدا و عدم درک مسئولیت او وقتی چهره می کند که او دست به دامن جادو می شود: از توانایی های خودش می گریزد و می خواهد به مدد معجونی که جادوگری پیر به او عرضه می کند، مشکل را حل کند.
پیرزن جادوگر اما هشدار لازم را به او می دهد؛ هر چند مریدا درکی از این دیالوگ ندارد. او جوان است و زندگی را نمی شناسد و می خواهد مشکل را به راحتی حل کند. جادوگر به او می گوید: «به درونت بنگر. پیوندتان را اصلاح کن که به خاطر تکبر پرپر شده است». اما مریدا با همان تکبر می خواهد مادرش را با خوردن یک کیک جادویی اصلاح کند، غافل از این که معجون جادوگر مادرش را به خرسی بدل می کند که او از آن متنفر بوده چون پای پدرش را هم یک خرس قطع کرده و مریدا هنوز او را نبخشیده است.
حضور جادوگر در این انیمیشن مانند خیلی از داستان های فانتزی، نشانی از بی اعتمادی به قدرت خود است. مریدا آنقدر از توانایی های خودش غافل است که با طلسمی که جادوگر به او می دهد مادرش را به حیوان تبدیل میکند.
منتقدان چه گفتند
پیتر دبروگ منتقد ورایتی با دادن 3 امتیاز از 4 امتیاز می نویسد: پیکسار برای اولین بار یک کارگردان زن را به گروه تمامی مذکر خود اضافه کرده و اثری جهت ستایش و بزرگداشت روابط میان مادران و دختران ساخته است. این رابطه آنقدر متأثرکننده و عمیق ترسیم شده است که با رفاقت های مردانه ی کلاسیک مانند آنچه در انیمیشن «در جستجوی نمو» دیده ایم، برابری میکند.
منتقد دیگری نیز می نویسد با آنکه پیکسار همچنان همان سطح همیشگی از کمالگرایی را به کار برده با همان قدر در گزینش عوامل شجاعت به خرج داده است، «شجاع» در مقایسه با فیلمی همچون «شگفتانگیزها» که به طور بنیادی ژانر ابرقهرمانها را دوبارهسازی کرد، کمی سنتی و از نظر سبک قدیمی به نظر میرسد. با این حال، طرفداران او و مشتاقان همیشگی پیکسار در سطح بینالمللی به این امر اعتراضی نخواهند داشت. پیکسار با اضافه کردن یک کارگردان زن به باشگاه مردان فیلمساز خلاقش فیلمی پرطنین در ستایش روابط دختران و مادران ساخته که در مقایسه با روابط دوستداشتنی کلاسیک مردانه در فیلمهای قبلیاش حال و هوایی غمگینتر دارد.
و منتقد آبزرور مینویسد «شجاع» رمانتیک و عاشقانه نیست، اما شکی نیست که داستان آن درباره دوست داشتن است و با تکیه بر همین تمهید سحرآمیز به سیر و سیاحت در رابطه پر کشمکش میان مریدا و مادرش می پردازد.
گزارش از مازیار معتمدی
نظر شما